Saeed Barzin سعید برزین
سعیدبیوگرافی | پیوندها | تماس
 

چرا امریکا میتواند دنیا را علیه ایران متحد کند؟

 

معاون وزیر خارجه امریکا خانم وندی شرمن یکبار در کنگره این کشور گفت چنانچه امریکا نتواند یک جبهه متحد را در برابر ایران حفظ کند جمهوری اسلامی توان آنرا دارد که خود را از تحریم و انواع دیگر فشار ها رها سازد.

به گفته خانم شرمن "کلید موفقیت" سیاست امریکا این است که در برابر ایران "تنها نماند" و کسب حمایت کشورهای قدرتمند و ایجاد یک اجماع جهانی علیه ایران را حیاتی تلقی کند. به عبارت دیگر، احتمال موفقیت سیاست امریکا علیه ایران بدون وجود یک جبهه متحد القول و متحد العمل بین المللی امکان پذیر نیست.

اگر چنین اجماعی وجود نداشته باشد ایران می تواند محدودیت های اعمال شده توسط امریکا، و از جمله تحریم ها را دور بزند و خنثی سازد.

بر اساس یک چنین ارزیابی بود که دستگاه سیاست خارجی در دوره ریاست جمهوری آقای محمود احمدی نژاد نیز سیاست نگاه به شرق و نزدیکی با کشورهای رقیب امریکا را مطرح و دنبال کرد.

نظر جمهوری اسلامی این بود که اگر ایران با روسیه، چین و کشورهای در حال توسعه همکاری کند می تواند در جبهه مخالف خود شکاف ایجاد کرده و قدرت مانور امریکا را محدود سازد.

اما آیا براستی ایران قادر شده است همکاری چند قدرت جهانی را بدست آورد و تحریم های امریکا را خنثی سازد و یا اینکه امید ایران به جلب چنین مشارکتی غیر واقع بینانه بوده است؟ عامل تعیین کننده در این میان چیست؟
 
برای ارزیابی دقیق از شرایط جبهه متحد امریکا و توانایی های آن باید بازیگران آن را شناخت. در صف اول این جبهه کشورهای قدرتمند اروپا (بریتانیا، فرانسه و آلمان) به اضافه روسیه و چین قرار دارند درحالیکه شرکای اقتصادی ایران (هند، ترکیه، کره جنوبی و ژاپن) و کشورهای درجه دو اروپا (ایتالیا، اسپانیا و یونان) در صف بعدی قرار می گیرند.

هریک از این کشورها اهداف و استراتژی های خاص خود را بر مبنای تفسیر مشخص از منافع ملی خود دنبال می کنند و به همین دلیل برقراری رفتار هماهنگ میان آنان آسان نیست.


اتحادیه اروپا: نوسان در مواضع

اروپایی ها طی سه دهه اخیر اصولا روشی مستقل از امریکایی ها را دنبال کرده اند. بطور کلی، آنها محافظه کارتر بوده، روابط دیپلماتیک و تجاری خود را با ایران حفظ کرده و در سخت ترین شرایط خواستار  نوعی گفتگو با ایران بوده ­­­­­­­اند.

بطور کلی، هدف استراتژیک انها تحکیم نیروهای میانه رو در ایران و ایجاد ساختارهای مناسب برای گفتگوی متقابل و معامله سیاسی بوده است.

این استقلال روش به حدی بود که در مواردی اتحادیه اروپا اختلاف جدی با واشنگتن پیدا کرد. از جمله، در مورد قانون تحریم های ثانویه امریکا (موسوم به داماتو 1996) تا سرحد مقابله به مثل با شرکت های امریکایی پیش رفت و یا اینکه، روابط قابل ملاحظه تجاری خود را با ایران حفظ کرد و حتی تا سال 2012 حدود 20 درصد از نفت صادراتی ایران را می خرید.

این روند اروپایی، فراز و نشیب های خود را داشته است. در دوره جنگ به نفع عراق فعال بود. در دوره هاشمی رفسنجانی، سیاست "گفتگوی انتقادی" (1992 تا 1997) را دنبال کرد.

در این دوره اروپایی ها معتقد بودندکه  ایران شریک مهم اقتصادی آنهاست اما اروپا نسبت به رفتار جمهوری اسلامی از جمله ترور مخالفین، مخالفت با روند صلح خاورمیانه و مسئله هسته ای معترض است و انتقاد اساسی دارد.

در همان زمان امریکا "مهار فعال" ایران را دنبال می کرد و از اروپایی ها به خاطر "رفتار غیر اخلاقی" در حفظ رابطه با تهران انتقاد می کرد.

در دوران خاتمی، اروپا "گفتگوی همه جانبه" در چهارچوب همکاری و تجارت با ایران را تشویق کرد. اکثر کشورهای اروپایی در قبال این روش متحد القول بودند و تعامل با تهران را بهتر از منزوی سازی و درگیری با آن می دانستند.

اما این روش تعامل و گفتگوی اروپایی ها با رسیدن احمدی نژاد به قدرت یکباره چرخید و پس از انکه ایران غنی سازی اورانیوم از سر گرفت اروپایی ها سرسخت تر شدند و برخورد با ایران را در دستور کار خود قرار دادند.


روسیه: مواضع بینابینی

سیاست روسیه با سیاست امریکا و اروپا فاصله ای قابل توجه داشته و دارد. از جمله اینکه در سال 2012 فقط تحریم های سازمان ملل را رعایت می کرد.

نزدیک بودن روسیه به ایران علل گوناگون دارد. اولا روسیه علاقمند است که از ایران به عنوان یک مهره شطرنج و یک کارت بازی در تعادل قوا با امریکا استفاده کند.

کرملین از ورود به مسائل ایران استقبال می کند چرا که قدرت چانه زنی خود را با امریکا بالا می برد. روسیه همچنین خواستار جلب حمایت ایران برای حل اختلاف دریای خزر، بهبود روابط اقتصادی و جلوگیری از نفوذ بیشتر غرب در منطقه خلیج فارس است.

روسیه علاقمند است درمورد تقسیم دریای خزر، انتقال نفت و گاز آسیای مرکزی و قفقاز به بازار آزاد و همچنین رقابت با ایران در فروش گاز به اروپا همکاری کند و مشکلات فی مابین را حل و فصل نماید.

روسیه دارای منافع تجاری در ایران است - از جمله ساختمان راکتور اتمی بوشهر - و نمی خواهد این منافع را به خطر بیاندازد. به اضافه، روسیه از ایران نفت وارد نمی کند و در محاسبات صادراتی ایران و مسئله تحریم نفتی ایران نمی گنجد.  

اما باید توجه داشت که دوری روسیه از موضع امریکا به معنای این نیست که روسیه اوضاع جهانی را به شکل دو قطبی و تضاد بلوک های جهانی تفسیر کند و در آن به ایران بهای خاص بدهد. و در این نکته است که اشتباه استراتژیکی دوره احمدی نژاد برای نزدیک شدن به روس ها مشخص می شود.

روسیه به نوعی تعامل و معامله بین المللی تعلق خاطر دارد و از روش های دوران جنگ سرد پرهیز می کند و خواستار درگیری با امریکا نیست. روسیه ایران را در چهارچوب این نوع روابط بین المللی و به عنوان یک مهره منطقه ای موثر و مفید می داند ولی حاضر نیست در سطح جهانی حامی ایران تلقی شود و به یک بلوک بندی بین المللی در مورد ایران تن بدهد.

به عبارت دیگر، روسیه قصد ندارد که روابط خود با امریکا و غرب را فدای روابط با ایران کند. به اضافه، روسیه می داند که یک ایران اسلامی، هسته ای و قدرتمند می تواند در آسیای مرکزی و مناطق جنوبی روسیه مشکل آفرین باشد.


چین: مواضع "مشکوک"

چین، همانند روسیه، در سال 2012 فقط تحریم های سازمان ملل را به رسمیت می شناخت و خواهان حل مشکلات ایران و امریکا از طریق مذاکره بود.

اما برای امریکایی ها، موضع چین - به عنوان بزرگترین خریدار نفت ایران - دور تر و مشکل سازتر است. واشنگتن به چینی ها با تردید و حتی بد بدبینی نگاه می کند و در بهترین شرایط، موضع آنها را دوگانه و مشکوک می داند.

چین از یک سو علاقمند است که ایران به عنوان یکی از تامین کنندگان نفت پکن همچنان ضد امریکایی باقی بماند، زیرا در غیر این صورت تمام کشورهایی که به چین نفت صادر می کنند در حیطه نفوذ غرب قرار می گیرند.

به همین خاطر طی سالهای اخیر پکن روابط سیاسی، تجاری و نظامی خود را با ایران افزایش داده تا برای تهران نوعی فضای امنیتی بوجود آورد.

با اینکه چین می پذیرد که، به درخواست امریکا، قطع نامه های شورای امنیت علیه ایران را تصویب کند اما این کار را فقط هنگامی انجام می دهد که به عنوان عضو شورای امنیت محتوای قطعنامه ها را ضعیف کند و راه فراری برای جمهوری اسلامی به وجود آورد.

برخی ناظران حتی معتقدند که وجود یک ایران اتمی در خاورمیانه در تضاد با منافع ملی چین نیست بخصوص اگر ایران بتواند در آینده تبدیل به پایگاهی برای نیروی دریایی چین شود.

از سوی دیگر، ایران برای چین اهمیت حیاتی ندارد و سیاست ایرانی چین تابع سیاست های دیگر و مهم تر پکن از جمله موقعیتش در تبت و تایوان است.

چین می خواهد امریکایی ها را در قبال مسئله ایران راضی نگاه دارند، به این معنا که آنها را از خود عصبانی نکند. از این رو تلاش دارد به عنوان رقیب سیاسی امریکا رفتار نکند بلکه اعتماد امریکا را جلب نماید و زمینه مانور دیپلماتیک خود را افزایش دهد.

تعقیب یک موضع میانی به چین اجازه می دهد که در زمینه های گوناگون نقش میانجی را بین ایران و آمریکا بازی کند.

چین، در توجیه موقعیت خود اینگونه استدلال می کند که طرفدار منع گسترش سلاح های هسته ای است ولی جنگ با ایران و یا تغییر رژیم تهران، اوضاع منطقه و منابع سوختی چین را به خطر خواهد انداخت.

از این رو به عقیده چین، تحریم ها باید به حداقل برسد تا از وقوع جنگ جلوگیری شود و یک راه حل سیاسی جایگزین گردد.

نتیجه اینکه پکن از جمهوری اسلامی پشتیبانی می کند اما ایران نمی تواند از چین انتظار داشته باشد روابط خود با امریکا را فدای روابط خود با ایران کند و یا اینکه چین به یک قطب بندی بین المللی در قبال مسئله ایران تن بدهد.


عامل موثر: سیاست ایران

بررسی رفتار قدرت های جهانی نشان میدهد که موفقیت امریکا در ایجاد اجماع جهانی علیه ایران نسبی است به این معنی فقط در برخی مواقع دست آوردهای مشخص داشته است.

از جمله اینکه در دومین دور ریاست جمهوری احمدی نژاد، اتحادیه اروپا به امریکا نزدیکتر شد و حتی در برخی زمینه ها مواضع تندتری از امریکا گرفت.

یا در مورد روسیه، امریکا تا حدودی سیاست کرملین را با رفتار خود تنظیم کرده است ولی در قبال چین امریکا دردسر بیشتری دارد و فاصله دو کشور قابل توجه است.

اما عامل مهمی که در طی این مدت موجب هم نظری قدرت های بزرگ شده، صرفا ابتکار عمل امریکایی ها و درایت و سیاستمداری آنها نبوده است.

بلکه میزان موفقیت امریکا مستقیما به شکل و محتوای سیاست ایران بستگی داشته و دارد. عامل تعیین کننده در ایجاد اجماع بین المللی علیه ایران رفتار و خط مشی خود جمهوری اسلامی است و نه صرفا کیفیت سیاست گذاری امریکا و یا تغییر در مصالح و منافع کشورهای دیگر.

جمهوری اسلامی در طول عمر سی ساله خود مراحل مشخصی را در حوزه سیاست خارجی پشت سر گذاشته است.

دوره اول مربوط به آغاز انقلاب و جنگ با عراق بود که با رادیکالیسم سیاست خارجی همراهی داشت. در دوره هاشمی رفسنجانی، روش تعدیل و همکاری با کشورهای همسایه دنبال شد و در دوره خاتمی تشنج زدایی و گفتگوی تمدن ها روند حاکم بود.

اما در دوره احمدی نژاد رویارویی با دول غربی، سیاست "تهاجمی" و "نگاه به شرق" سرخط سیاست دولت قرار گرفت و روابط خارجی جمهوری اسلامی به سردترین و سخترین دوران تاریخی خود رسید.

موفقت امریکا در ایجاد اجماع میان کشور های قدرتمند دقیقا با دوره های سیاست خارجی ایران همخوانی دارد. یعنی آنگاه که سیاست تعدیل و عادی سازی و سپس تشنج زدایی و گفتگوی تمدن ها حاکم بود شکاف و تفرقه در اردوی مخالف ایران بیش از پیش هویدا شد.

حتی کار به جایی رسید که علی رغم درخواست نیروهای محافظه کار و حامیان اسرائیل در امریکا (که بر طبل جنگ با ایران میکوفتند) وزرای خارجه کشور های اروپایی برای آمدن به ایران با یکدیگر رقابت می کردند.

اما سیاست تهاجمی دوره احمدی نژاد اوضاع را کاملا تغییر داد. سیاست گزاران دوره احمدی نژاد می خواستند جهان را بر مبنای مبارزه قهرآمیز ضد استعماری و تضاد دو اردوگاه شرق و غرب ارزیابی کنند و با استفاده از این تضادهای بین المللی فرصت پیشبرد سیاست های جمهوری اسلامی را فراهم کنند.

اما این طرز تفکر واقعیات روابط شرق و غرب و دوران پس از جنگ سرد را ندید و نتوانست از "تهاجم" به عنوان یک ابزار موفق در سیاست خارجی استفاده کند. در نتیجه اجماع جهانی، علیه ایران و به نفع امریکا، تقویت شد.


روش امریکا در حفظ اجماع جهانی

جدا از فرصت های طلایی که خود جمهوری اسلامی برای امریکا به وجود آورده تا اجماع جهانی را علیه جمهوری اسلامی تقویت کند، دولت امریکا تاکتیک های مشخص خود را دنبال کرده است، که از جمله می توان به انواع زیر اشاره کرد:

- گفتگوی دیپملماتیک با اتحادیه اروپا، روسیه و چین و تلاش برای اقناع این کشورها.

- فشار دیپلماتیک بر کشورهای فوق و دیگر کشورهایی که قصد ایجاد روابط جایگزین با ایران را دارند.

- اقدامات تشویقی، از جمله برای چین و روسیه، برای بهبود روابط با امریکا، افزایش دسترسی به تولیدات پیشرفته امریکایی، همکاری در مورد مسائل حساس مورد نظر کشور مخاطب و قبول نقش بیشتر در صحنه جهانی (مثلا موقعیت چین در حوزه مسائل هسته ای)

- اقدامات تنبیهی برای تمام کشورهای مخاطب و بنگاه های تجارتی و مالی بین المللی، در صورت نقض تحریم ها و اعمال فشار برای رعایت تحریم.

- تهدید نظامی ایران به نحوی که این کشور را فاقد ارزش سرمایه گذاری و یا تجارت، از جمله فروش نفت کند.


جمع بندی

سخن آخر اینکه امید ایران به جلب حمایت روسیه، چین و حتی اروپا در مقابله با دولت امریکا سیاست موفقی نبوده است. ایران نتوانسته میان امریکا و دیگر قدرت های جهانی به حدی شکاف ایجاد کند که به فضا سازی استراتژیک و از جمله کاهش فشار تحریم بی انجامد. برعکس، روش تهاجمی جمهوری اسلامی در سیاست خارجی که در دوران آقای احمدی نژاد به جای روش گفتگو، تعامل و معامله بکار گرفته شد، اجماع جهانی را علیه ایران و به نفع امریکا تحکیم کرده است.

 


11 ژانویه 2013 – 22 دی 1391